سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

بعضی وقتا کنترل از راه نزدیک هم سخت و غیر ممکنه، چه برسه به از راه دور. این جور مواقع، کسی که کنترل می کنه باید اون قدر قوی باشه که اوضاع رو بگیره تو مشتش.
امروز حرم رو می گم. گفته بودند برای کشیک فوق العاده ی تحویل سال (به قول مشهدیا سال تحویل) از ساعت 3 صبح حرم باشید. به دستور آقایون، از نماز صبح (4:20) بست های منتهی به صحن انقلاب (سقاخونه) رو بستیم. ملت موج زنان وارد حرم می شدن و ما از بست شیخ طبرسی به سمت صحن های دیگه راهنمایی شون می کردیم. داشتم تأسف می خوردم که این بار هم مثل بقیه ی مناسبت ها نه این ها از برنامه ها استفاده می کنند و نه ما می تونیم استفاده کنیم. حدود ساعت 7:30 (دو ساعت مونده به تحویل سال)، بس که جمعیت زیاد بود، درهای ورودی به حرم رو بستند؛ منظورم درهای ورودی به خود حرمه نه ورودی رواق ها! خیلی دلم گرفت؛ در حرم امام رضا علیه السلام که بسته نمی شه. آستان قدس هر سال چند بار، مثل تحویل سال، تولد و شهادت امام رضا علیه السلام و ... با همین مشکل مواجه می شه، ولی هنوز یه فکر اساسی بر نداشته. شنیده م کربلا حتی روز عاشورا هم این محدودیت ها رو نمی ذارن، ولی این جا ...
تازه سرمون خلوت شده بود که گفتند از ورودی خواهرا دارن فشار می آرن که وارد شن. رفتیم برای کمک. غوغا و قیامتی بود. ما توی بازرسی بودیم و اون ور پشت نرده صدها زن پیر و جوون. هر کی یه چیزی می گفت: یکی یک ریز اشک می ریخت و التماس می کرد که: «من 24 ساعت راه اومده م که موقع تحویل سال تو حرم باشم. جون بچه ت، جون امام رضا بذار برم.» یکی داد می زد؛ یکی تهدید می کرد. گاهی دسته جمعی شروع می کردن به «اللهمّ کن لولیّک» خوندن. گاهی پشت سر هم صلوات می فرستادند. یه بار هم همه دم گرفتند که: «برادر راهو باز کن؛ برادر راهو باز کن» ... از این طرف، بعضی از همکارای من هم واقعا کم حوصله و بد برخورد می کردند. صحنه های عجیبی بود. گاهی دلم برای این همه زائر دل شکسته می سوخت. گاهی با خودم و به اونا می گفتم که بیرون و تو فرقی نداره. گاهی حسرت می خوردم که کاش مسئولان آستان قدس یه بار از توی اتاق های شیشه ای شون بیرون می اومدن و این اوضاع رو از نزدیک می دیدن. گاهی از خودم می پرسیدم اگه زن و بچه ی خودشون تو همین وضعیت گرفتار می شدن، چه جوری برخورد می کردن و ...
این جاست که می گم کنترل از راه نزدیک هم دیگه کارآیی نداشت. باید یکی وارد کار می شد و اوضاع رو تو مشتش می گرفت. یکی که همه قبولش داشته باشند و ازش حساب ببرند. یکی که هر حکمی بکنه هیچ کس ناراحت نشه.
به نظر من اگه همه مون یقین می کردیم که کنترل اوضاع دست خود آقاست، این مشکلات پیش نمی اومد. امروز هم آخرش خودش وارد کار شد و کاری کرد که زائراش از همون جا باهاش درد دل کنند. توی اون هیر و ویر، به کله م زد که براشون زیارت نامه بخونم. با صدای بلند، شروع کردم به خوندن و خواهرا و مادرا که انگار منتظر یه تلنگر بودند، زدند زیر گریه. از اذن دخول شروع کردم برای اونا که پشت در مونده بودند: «اللهمّ انّی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیّک صلواتک علیه و آله ...» خوندم تا رسیدم به این جا: «یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردّون سلامی» توضیح دادم که امام مهربون داره شما و حال و روزتون رو می بینه، صداتون رو می شنوه و جواب سلامتون رو می ده ... تا لحظات تحویل سال که شروع کردیم: «یا مقلّب القلوب و الابصار ...» سال که تحویل شد، طاقت نیاوردم و های های و هق هق، زدم زیر گریه.
خلاصه، موج جمعیت که هر کسی حاجتی داشت و به امیدی اومده بود، با کنترل از راه نزدیک آقایی که صاحب اون جاست، آروم گرفت و همه با لبخند رضایت وارد حرم شدند.
از اون جا که فارغ شدیم یه گوشه وایسادم و شروع کردم به اشک ریختن و دعا کردن: برای فرج، برای پدر و مادرم، برادرا و خواهرام، پدر بزرگا و مادر بزرگام، دایی ها و خاله هام، عمه ها و عموهام، همسران و فرزندانشون، دوستام، همسایه هام، حق داران به گردنم، ملتمسین دعا، برای خودم و به همین ترتیب برای خانومم. یاد راننده ای افتادم که صبح تا فهمید من نوکر این درگاهم، هر کاری کردم پول نگرفت و فقط گفت برام دعا کن. یاد همه ...
ممنونتم آقا بابت روزی اول سال.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 87/1/2 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم